بیان کردم حدیث دوری
و
شرح شبِ هجران
پریشان کرد زلف و گفت:
از زلفم پریشان تر؟
قصاب کاشانی
خـــــــــبر داری که هجرانت گرفته جان عاشق را؟!
هیچکس
بـرایِ مـَن ،
تـو نشد
وای که ایـن
منِ بـی تو
چه می کند ..!
هیچکس دوستمان ندارد
فقط به ما عادتــــــ کرده اند
چند روز که نباشیم این عادتــــ را هم ترک میکنند
میروند و به کس دیگری عادتــ میکنند
بـــــه همین راحتــــی . . .
دیگران در تب و تاب شب عیدند ولی
مثل یک سال گذشته به تو مشغولم من
روزی وفا کنی که
نیایــــــــــــــــــد به کار من
راستی بوسه تو
بوسه بدرود بود؟
بسته شد آغوش تابستان
خدایا زود بود...
پاییز همان فصل بهار است
ولیکن از دوری تو رنگ به رخسار ندارد
آنکه مست امد و دستی به دل مازد و رفت
خواست تنهایی مارا به رخ ما بکشد
لبخندت...
زیباترین
سمفونی
کاِینات
بود...
بی مهابا بغلم کن
وسط مردم شهــــــــــر
بخدا عشق
به رسوا شدنش می ارزد
خواب دیدم تنها هستم...
بیدار شدم
تعبیر شد