تا شدم بی خبر از خویش،
خبرها دیدم
بی خبرشو،
که خبرهاست در این بی خبری...!
فروغی بسطامی
هیچکس دوستمان ندارد
فقط به ما عادتــــــ کرده اند
چند روز که نباشیم این عادتــــ را هم ترک میکنند
میروند و به کس دیگری عادتــ میکنند
بـــــه همین راحتــــی . . .
دیگران در تب و تاب شب عیدند ولی
مثل یک سال گذشته به تو مشغولم من
به دریا رفتم تا
یادت را میان موج ها زنده کنم...
آب در گوشم رفت
و من مدت هاست...
هــــــر شب صدای غرق شدنت را میشنوم...